در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

بیم و امید ۴

۱۴
ارديبهشت

خوب روزشمار داشتم که زودتر هفته اول بخیر بگذره و علامت جدیدی امیررضا  نداشته باشه دیروز روز هفتم بیماری امیررضا بود که با تب امید مواجه شدم دیگه فقط دلم می‌خواست گریه کنم خیلی امیدوار بودم که بقیه خانواده مبتلا نشوند و جمعه این هفته خیالم راحت باشه که خطر رفع شده...خوب با تب امید خودم مصمم شدم برم تست بدهم چون امیررضا اصلا از اتاقش بیرون نیومده بود و فقط من با ماسک به اتاقش رفت و آمد می‌کردم پس حدس زدم امید باید از من گرفته باشه..دیروز تست دادم و امروز جوابش اومد تست مثبت بود..آقای همسر هم سه شب پیش لرز شدیدی داشت که به سرمای هوا ربط داد اما امروز بهش گفتم مطمئنا کروناست...پس خانوادگی قرنطینه شدیم و ماسک‌ها رو کنار گذاشتیم امیررضا هم از اتاق اومد بیرون.

الان من چون بدون نشانه و علائم بودم دقیقا نمی‌دونم از کی مبتلا شدم بنابراین امیدوارم عید فطر که میاد به سلامتی همه‌مون این بیماری رو پشت سر گذاشته باشیم.

از اسفند ۹۸ تا همین دیروز خودم و سنبل رعایت پروتکل‌ها می‌دونستم، هنوز نمی‌دونم چطوری مبتلا شدیم‌‌‌...

  • هستی ...

می‌گه مامان چرا نمی‌ری سرکار؟

می‌گم چون داداش مریضه خونه موندم تا از داداش مراقبت کنم.

می‌گه خدا کنه داداش خوب نشه....

 

  • هستی ...

بیم‌و امید ۳

۱۰
ارديبهشت

یکی از معایب اینکه با خانواده ات تو یک ساختمان زندگی کنی اینه که نمی‌تونی غصه‌های و ازشون پنهان کنی و اونا هم با دیدن ناراحتیت غصه می‌خورند.

دیروز که قطعی متوجه شدم امیررضا، کرونا گرفته نمی‌تونستم جلوی گریه‌ام و بگیرم و صدام از استرس می‌لرزید. داداشم از صبح تا ظهر ۵ بار با من تماس گرفت و هی دلداریم می‌داد که امیررضا  جوونه و همه می‌گیرند و خوب میشن و ...آخرسرم بعدازظهری اومد و باهم رو تراس صحبت کردیم.

مامان برام گل‌گاوزبون درست کرد و طفلکی موقعی امیررضا رو برده بودم دکتر خونه رو جارو کشیده بود وقتی هم اومدم همه اش می‌گفت حواست به خودت باشه تو مریض میشی ها و...

امروز امیررضا  میگه گلودردم بدتر شده و بقیه حالاتم مثل قبله یعنی بدن درد و سردرد و درد سینه.. بهش دیفن هیدرامین و دادم و باز خوابید از صبح هر یکساعت بیدارش کردم و بهش چای. آبمیوه. ویتامین سی دادم. از یه طرف می‌خوابه نگرانم که نکنه اکسیژن کم شده و احساس خواب‌آلودگی داره از طرفی خوب می‌گم هم بدنش نیاز به استراحت داره و هم دیفن هیدرامین خواب‌آوره...یعنی با یک جمله به خودم استرس می‌دهم و باز خودم و آروم می‌کنم. 

خداروشکر این بازیهای کامپیوتری هست و گرنه امید و این روزها نمی‌دونستم چطور سرگرم کنم. از دیروز یک بازی جدید ایکس‌باکس واسش گذاشتم بازی می‌کنه و ذوق می‌کنه.

  • هستی ...

بیم و امید ۲

۰۹
ارديبهشت

امروز بعد از دو روز رفتم اداره ساعت ۸ امیررضا بهم زنگ زد گفتم مامان چطوری؟ گفت خوبم فقط سینه ام درد می‌کنه!!

دیگه نتونستم کار کنم، بدنم شروع کرد به لرزیدن و استرس تمام وجودم و گرفت...خیلی امیدوار بودم امیررضا کرونای خفیف گرفته باشه یا اصلا کرونا نباشه و دیگه علامتی نشون نده .. سیستم و خاموش کردم و به سمت خونه دویدم..رسیدم خونه مامان و بابا گفتند تو چرا برگشتی و من بغض گلوم و گرفته بود به سختی خودم و آروم نشون دادم و گفتم به خاطر امیررضا.

امیررضا سر کلاس آنلاین بود و همسر و امیدرضا خواب.

دیگه به چندنفر زنگ زدم مشورت کردم و یک نوبت از یک‌متخصص عفونی گرفتم. ساعت ۲ رفتیم مطب دکتر و ۳ وارد مطب شدیم با اینکه زیادم شلوغ نبود دو نفر قبل از ما بودند اما نمی‌دونم چرا اینقدر کارشون طول می‌کشید!

خوب دکتر حتی یک‌ نگاه به امیررضا نکرد..فقط تا من‌ گفتم دو روز پیش تب کرده و الان سینه‌اش درد می‌کنه شروع کرد به نسخه نوشتن...یک سری داروی معمول سرماخوردگی(دیفن هیدرامین- استامینوفن- آزیترومایسین) و یک آزمایش pcr

گفتم آقای دکتر احتمالا کروناست دیگه حالا حتما باید آزمایش بدهیم؟ نمیشه داروی ضدویروس بدهید و گفتند نه اول آزمایش..

گفتم تا جواب بیاد دیر نمیشه؟ گفتند نه..به اصرار من اسکن ریه ام نوشتند اما گفتند لزومی نداره و اشعه برای امیررضا خوب نیست.

 

 

  • هستی ...

بیم و امید

۰۷
ارديبهشت

امروز موقع سحر امیررضا به باباش  گفته بود نمی‌تونم فردا روزه بگیرم هم تب دارم و هم‌ متوجه بو نمیشم!! موقع نماز که بیدار شدم همسر به من گفت امیررضا تب کرده..ماتم برد چرا؟ این بچه که خیلی رعایت می‌کنه! اصلا بیرون نرفته! چرا من و بیدار نکردی؟!

به هرحال با اداره هماهنگ کردم که خونه بمونم و یک استامینوفن دادم به امیررضا.  

پریشب تولد امیررضا  بود و همگی خونه مامان بودیم، امیدم که دائم از سروکول امیررضا بالا میره، خدا به خیر بگذرونه.. امیدوارم علائمش خفیف باشه و بقیه خانواده هم درگیر نشن. التماس دعا

پی‌نوشت: تقریبا ساعت ۹ که امیررضا بیدار شد به دستش ادکلن زدم و گفتم واقعا حس بویایی نداری؟ بو کرد و گفت چرا متوجه بو میشم و خودش خیلی خوشحال شد از این بابت. از صبح تا الان هر یکساعت بهش مایعات دادم و از خدا می‌خواهم که کرونا نباشه.

  • هستی ...