در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

۲ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

دیکته

۱۲
آبان

شنبه قراره اولین املاء رو از امید بگیرند. 

در دورترین فاصله از من روی مبل دراز کشیده و باب‌اسفنجی نگاه می‌کنه.

بهش می‌گم امید بیا اینجا بهت دیکته بگم.

فیلمش و متوقف می‌کنه و با جدیت به من نگاه می‌کنه و می‌گه از همونجا بگو می‌شنوم! 

(اصلا نمی‌دونه دیکته یعنی چی فکر می‌کنه یه چیزه تو مایه‌های قصه)

  • هستی ...

طفل گمشده

۱۰
آبان

تو این یکماه که تلاش کردم امید و با مدرسه سازگار کنم به لطف جدول ستاره و جایزه بالاخره گریه امید در مدرسه تموم شد دقیقا روزی که جایزه‌اش و بابت سازگاری در مدرسه تحویل گرفت علائم انفلوانزا در امید پدیدار شد و تا یک هفته خونه‌نشین شد و از این بابت بسیار خوشحال بود. در حال حاضر با اینکه هر شب به من گوشزد می‌کنه که از مدرسه بدش میاد اما صبح‌ها راحتتر از قبل به مدرسه می‌ره و فعالیت‌های کلاسی رو هم انجام می‌ده و از اتفاقاتی که تو مدرسه افتاده و همکلاسی‌هاش برام حرف می‌زنه. امیدوارم که روزهایی هم برسه که با شادی راهی مدرسه بشه.

مهرماه و در حالی گذروندم که بیشتر روزها از شدت درد طرف چپ بدنم، دستم ناخوداگاه روی قلبم بود. بنابراین جهت چکاپ به بیمارستان مراجعه کردم و انواع آزمایش‌ها و تصویربرداری‌ها انجام شد، یه روز استرس کامل داشتم برای جواب چکاپ. وقتی برای تحویل جواب آزمایش مراجعه کردم فشارم ۱۶ روی ۱۰ بود که دکتر ازم خواست که تا یک‌ هفته فشارم و بگیرم و اگر تغییری نکنه قرص فشار برام تجویز بشه؛ تشخیص جناب دکتر این بود که درد طرف چپ بدنم از استرسه و پیشنهاد کرد به روانشناس مراجعه کنم و خصوص یه مورد هم بررسی بیشتر لازمه که باید از دکتر مربوطه وقت بگیرم.

دلم می‌خواد از محل کارم به قسمت دیگه‌ای منتقل بشم و می‌دونم که با درخواستم موافقت نمی‌شه دیگه هر روز می‌گم امام‌ رضا خودت درست کن بعد یاد اون لطیفه می‌افتم که یکی هی دعا می‌کرد قرعه‌کشی برنده شه تا آخر سر امام میاد تو خوابش و می‌گه لااقل کارت قرعه‌کشی رو بخر! شده حکایت من، بدنم فریاد می‌زنه که تحمل این شغل و نداره و من فقط دعا می‌کنم که به قسمت دیگه‌ای منتقل بشم دریغ از یک قدم کوچیک.

دلم خیلی چیزها می‌خواد که به دلیل شرایط اقتصادی و اولویتهای بالاتر مجبورم ازشون چشم‌پوشی کنم و عمیقا از این بابت ناراحتم، حس می‌کنم هر چقدر تلاش می‌کنم بازم عقبم و اونی که می‌خواهم نمی‌شه. 

امروز ۴۰ ساله شدم و مثل پارسال نه دوست‌ داشتم تبریک تولد بشنوم و نه کسی از اعضای خانواده بهم تبریک گفت! در اردیبهشت ۴۰۰ اون قسمت از قلبم که توانایی شاد شدن و توانایی خندیدن از ته دل را داشت از دست دادم.

  • هستی ...