در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

۵ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

۱۹
تیر

وقتی امیر ۵ ساله شد واسه تولدش یه دوچرخه خریدیم که تا ۱۲ سالگی اونو سوار می‌شد بعدش دوچرخه رو دادیم به دختر بکی از خاله‌ها که هم‌سن امیر بود اما جثه خیلی کوچکتری داشت و امیر صاحب دوچرخه داداش کوچکه شد که یک دوچرخه حرفه‌ایه.

تصمیم داشتم امسال واسه تولد امید براش دوچرخه بخرم هرچند از سه‌چرخه‌ای که داره به اندازه انگشتان دست هم استفاده نکرده اخه کرونا اومد و  طفلکم تو خونه حبس شد. دوهفته پیش بدون مقدمه خاله‌ام که دوچرخه امیر و به دخترش داده بودم دوچرخه رو پس آورد و گفت با خودم فکر کردم الان امید می‌تونه ازش استفاده کنه.دوچرخه سالمتر از روزی بود که برده بودش.

خوب پایه کمکی واسه دوچرخه نصب کردیم و امید صاحب دوچرخه شد. از اونروز هر روز بعدازظهر تو تراس دوچرخه سواری می‌کنه و من خوشحالم بابت اینکه دوساعت بازی مفید می‌کنه و لازم هم نیست که من هم‌بازیش باشم.

امروزم با هم رعتیم‌پارک و تو مسیر رفت و برگشت که می‌شه ۸ هزار قدم با دوچ خه اومد و 

 

  • هستی ...

کابوس

۱۱
تیر

معمولا خواب‌هام یادم نمی‌مونه مگه اینکه وسطش ازخواب بیدار بشم. دیشب خواب ترسناکی دیدم.

خواب دیدم امید وقتی تو خوابه یکی اذیتش می‌کنه دستاش و می‌بنده و شکنجه‌اش می‌ده و بچه خوابه و آزار می‌بینه و خیلی می‌ترسه. رو تراس با اقای همسر وایستاده بودیم و به علتش فکر می‌کردیم یهو یه نفر گفت بعضی ها می‌تونند عروسک و طلسم کنند و عروسک وقتی همه خوابند میاد و بچه رو اذیت می‌کنه و عکس اون عروسکها رو بهم نشون دادند من گفتم تو اتاق امیدم از این مدل عروسکها هست و به اتفاق همسر دویدیم به سمت اتاق امید(اتاق فرق داشت، امیدم چهره‌اش فرق داشت تو خوابم دختر بود اما بچه من بود) اتاق و می‌گشتیم دیدم دستهای امید بسته است اما انگار فرصت نکرده بود اذیتش کنه یهو زیر تخت عروسک و دیدم که به پایه تخت به حالت نشسته تکیه داده گفتم خودشه عروسک و برداشتم دست همسر بک شمشیر کوچیک اسباب بازی بود می‌دونستم که برای باطل کردن طلسم باید شمشیر و بکنم تو سینه عروسک. به همسر گفتم بده به من تا شمشیر و داد به من چشمهای عروسک روشن شد و یک فشار زیادی روی قلبم احساس کردم به سختی شمشیر و تو سینه عروسک کردم و یهو صدای اذان اومد و از خواب پریدم. 

واقعا اذان شده بود و من از شدت ترس نمی‌توتستم بلند شوم. زیرلب ایت‌الکرسی  رو خوندم و بعد سوره ناس و فلق و بعد بلند شدم؛ نگران امید بودم رفتم به اتاقش سرزدم و قران‌ گذاشتم بالای تختش. بعد تو کمد اسباب‌بازی‌هاش دنبال اون عروسکی که تو خوابم بود گشتم اما پیداش نکردم. دلم می‌خواست عروسک و بردارم و بندازمش تو انباری... هنوز ترسی که تو خواب تجربه کرده بودم با من بود.

دیدن این خواب برام عجیب بود من فیلم آنابل و ندیدم اما در جریان داستانش بودم که تقریبا همین‌ مدله اما به هیچ وجه بهش فکر نکرده بودم.

 

  • هستی ...

کتاب ۱-۱

۰۱
تیر

رویای تبت_ فریبا وفی

کتاب و که خوندم یاد کتاب آدمکش کور افتاده بودم.

روایت جذابی داشت و من با کتابهای نویسندگان خانم بیشتر ارتباط برقرار می‌کنم. انگار روایت آشنایی رو می‌‌خونم که خودم هم تجربه کردم و کاملا احساسات بیان شده برام ملموس و باورپذیره.

  • هستی ...

معمولا هفته یک فیلم‌ و می‌بینم و تو تعطیلات ۱۴ و ۱۵ خرداد به دلیل بیماری برادرم، خونه موندیم و دائم فیلم دیدیم تا حواسمون و از بیماری پرت کنیم و گذران وقت برامون آسونتر باشه، وقتی با خانواده‌ام ترجیحم دیدن فیلم ایرانیه و فیلم خارجی رو حتما باید تنها ببینم.

قصرشیرین: اسمش و تو فیلم‌های حال خوب کن دیده بودم اما کلی دلم‌ گرفت و برای بچه‌ها و مادرشون ناراحت شدم.

عنکبوت: بازی تنابنده تو این فیلم خیلی قشنگ بود. من کاملا سعید حنایی و وحشتی که اون روزها تو  مشهد بود یادمه، روزنامه‌ها رو می‌خوندم و پیگیر ماجرا بودم، بعدش هم مصاحبه‌هاش و تو تلویزیون می‌دیدم. فیلمش کمی با واقعیت متفاوت بود.

ایتالیا ایتالیا: فیلم و که دیدم یاد فیلم داستان ازدواج افتادم، طنز جالبی داشت، و حامد کمیلی هم تو این فیلم جذاب بود.

انگل: فیلم قشنگی بود و ارزش دیدن داره.(بعد فیلم احساس بدی دلشتم اما از دیدنش پشیمون‌ نبودم فیلمی بود که بعدش درگیرش خواهی شد)

داستان ازدواج: نوع روایت فیلم و دوست داشتم.

تصادف:  اتفاق‌هایی که ادمهای مختلف داستان و بهم مربوط می‌کنه. حضور یک خانواده ایرانی مهاجر هم در این فیلم برام جذاب بود.

سریال جیران و به خاطر مامان می‌بینم و از لباس‌ها و گریم‌ها و بازی بهرام رادان لذت می‌برم.

مسابقه جوکر رو هم دوشنبه‌ها با خانواده می‌بینیم و با اینکه برای من خنده‌دار نیست این دورهم نشستن و صدای خنده بقیه برام لذت‌بخشه.

 

 

 

  • هستی ...

آذرماه پارسال بود که امیر با نگرانی از سلمانی برگشت و گفت آقای آرایشگر بهش گفته چقدر موهای جلوی سرت کم شده و حتما برو دکتر داری کچل می‌شی...

اولش کلی از دست آقای ارایشگر ناراحت شدم و گفتم بی‌خود کرده، ما اصلا تو ژنتیکمون کچلی نداریم تو هم پرمو می‌مونی الکی نگران نباش. بعد که خودم رفتم جلو و نگاه کردم با تعجب به امیر گفتم اوا موهات چی شده؟!

مدت کرونا امیر خیلی با فاصله به آرایشگاه می‌رفت مثلا ۳ ماه یکبار بنابراین همیشه موهاش بلند بود و  اصلا کم‌ حجم شدن مو به چشم نمیومد..

خوب واقعا موهای امیر کم حجم شده بود و وضعیت به شکلی بود که روز بعد در مدرسه علاوه بر همکلاسی‌ها، مدیر و معاون‌ مدرسه نیز از کم‌ حجمی موی امیر ابراز تعجب کرده بودند و این‌ موضوع باعث نگرانی زیاد امیر شده بود..

نوبت اولین متخصص پوست و مویی که نزدیکترین وقت خالی رو داشت گرفتیم و اونجا رفتیم که آقای دکتر بدون نزدیک شدن به ما تشخیص قارچ پوستی و ریزش سکه‌ای رو داد و دارو تجویز کرد..۲ بار پیش این آقای دکتر رفتیم و به نظر من موهای امیر بهتر شد ولی نظر پسرم مخالف من بود و دائما تکرار می‌کرد که مو هام داره می‌ریزه..هر روز یک‌ گزارش از تعداد موهای ریخته شده می‌داد  من می‌گفتم تا ۷۰ طبیعیه. چندروز پیش داد امیر دراومد که مامان تو حموم‌ شمردم دقیقا ۷۴ دونه مو ریخته(خداییش چه حوصله‌ای که بشینی و موهایی که می‌ریزه بشمری)

با اصرار امیر دوباره قرار شد از یک متخصص براش وقت بگیرم، متخصص مورد نظر تنها حضوری وقت می‌داد بنابراین دیروز رفتیم مطبش که خانم‌ منشی عنوان کردند تا آبان دکتر وقتهاشون پره... کنار مطب این دکتر، خانم دکتری مطب داره که ایشون نیز به تبحر در کار شهره هستند با اینکه وقت قبلی برای ایشون هم نداشتیم طبق تجربه‌ای که داداش از رفتن به مطب این دکتر داده بود با اعتمادبه‌نفس کامل رفتیم جلوی میز پذیرش و من بعد از سلام فامیلی و گفتم‌ و خانم منشی اسم و یادداشت کرد و مبلغ صدهزارتومان پول نقد جهت ویزیت دریافت کرد(فقط پول نقد) هیچ سوالی ازم نپرسید که قبلا وقت گرفتی یا نه که اگه می‌پرسید من راستش و می‌گفتم و نمی‌تونستیم دکتر و ببینیم...در مدتی که منتظر نوبت بودیم صدای پاسخ تلفنی منشی رو می‌شنیدیم که تا مرداد وقتهامون پره!

از مطب دکتر که اومدیم بیرون امیر گفت مامان بیا بریم پیش اون یکی متخصص و برای آبان هم وقت بگیریم(وسواس دکتر رفتن‌ پیدا کرده گویا و اینکه از الان امیدی به بهبودی نداره) هزینه ۳ قلم دارو شامل یک شامپو و ۶۰ عدد قرص و یک قطره شد ۵۶۰ هزار تومان و من به این فکر می‌کردم که هنوز تیرماه شروع نشده و بیش از نیمی از حقوق ماه خرج شد..

- از موقعی که نگرانی امیر برای ریزش موهاش شروع شده امیدم هروقت از دست داداشش عصبانی می‌شه بهش می‌گه کچل:) و وقتی خیلی خوشحاله بابت کاری که امیر واسش انجام داده می‌گه چه خوب که داداشم کچل نیست و این همه مو داره:))

  • هستی ...