در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

توان محدود

۲۸
شهریور

۳ روز آخر صفر از ۷ صبح تا ۱۰ شب سرکار بودم و خستگی و فشارکاری باعث شد ۳ روز بعد و بیفتم خونه با تب‌ولرز و بی‌حالی...الان به زور خودم و بلند کردم و اوردم مطب دکتر واسه سنوگرافی و چنان از نتیجه هراس دارم که هر چی یادم اومده نذر کردم، بیشتر از این نگرانم که دکتر بگه پارسال باید میومدی و چرا اینقدر دیر کردی و من تنها جوابم اینه که حماقت کردم! هفته پیش اومدم اینجا و وقت بهم دادن واسه امروز، ساعت ۶ وقت داشتم اما ساعت ۵ رسیدم مطب به آقای منشی گفتم ساعت ۶ وقت دارم با لبخند نگاه استفهام‌امیزی بهم انداخت گفتم استرسم بالا بود زودتر اومدم.

به مامان گفتم وقت دندانپزشکی دارم ترسیدم اگه بگم برای چی می‌خوام برم سنو، نگران بشه، فقط به دخترخاله‌ام گفتم و ازش خواستم برام دعا کنه، دلگرمم کرد که هیچی نیست و خیالت راحت.

پی‌نوشت: ساعت ۵/۲۰ صدام زدند و رفتم تو اتاق دکتر، خداروشکر استرس‌هام بی‌خود بود و دکتر گفت جای نگرانی نداره و همه چی نرماله. به خودم قول دادم دیگه اینقدر به خودم استرس ندهم و چکاپ سالیانه رو به موقع و روتین انجام بدهم.

دکتری که خیلی کارش خوب بود و من پیشش می‌رفتم واسه سنوگرافی، مهاجرت کرده بود، از این بابت خیلی ناراحت شدم این دکترم که امروز رفتم جزو دکترهای معروف مشهده و ایشونم گفت که قصد مهاجرت داره و من از صمیم قلبم از این موضوع ناراحت شدم، از اینکه متخصصین مهاجرت کنند و مجبور بشیم برای درمان به کشورهای دیگه بریم ترسیدم.

  • هستی ...

تصمیم سخت

۰۵
شهریور

از وقتی رتبه‌ها اعلام شده، تمرکزم و از دست دادم و فقط به انتخاب رشته امیر فکر می‌کنم.

خداروشکر در دوستان و اقوام، تصمیم فارغ‌التحصیل رشته‌های مختلف و داریم و امیر خصوص رشته هایی که اطلاعی نداشت و یا علاقه داشت باهاشون مشورت کرد، ۴ تا رشته انتخاب کرده و ۳ تا شهر! 

ازش خواستم به شهرهای دیگه هم فکر کنه اما گویا فاصله و دوری از خانواده برای امیر خیلی سخته و حاضر نیست به شهری جز مشهد و تهران فکر کنه.

هر چقدر از دانشگاه اصفهان و شیراز تعریف می‌کنم، می‌گه به دوریش نمی‌ارزه و من متعجبم که چرا بچه‌های الان اینقدر وابسته‌اند، بهش گفتم من خودم بعد مشهد تمام شهرها رو زدم و دوستم رفت زابل درس خوند.

تو دلم خدا خدا می‌کنم مشهد قبول شه و رشته ای که دوستش داره و دلم می‌لرزه از نبودنش اما دلم می‌خواد پسرم قوی باشه و مستقل‌تر بشه.

  • هستی ...