توان محدود
۳ روز آخر صفر از ۷ صبح تا ۱۰ شب سرکار بودم و خستگی و فشارکاری باعث شد ۳ روز بعد و بیفتم خونه با تبولرز و بیحالی...الان به زور خودم و بلند کردم و اوردم مطب دکتر واسه سنوگرافی و چنان از نتیجه هراس دارم که هر چی یادم اومده نذر کردم، بیشتر از این نگرانم که دکتر بگه پارسال باید میومدی و چرا اینقدر دیر کردی و من تنها جوابم اینه که حماقت کردم! هفته پیش اومدم اینجا و وقت بهم دادن واسه امروز، ساعت ۶ وقت داشتم اما ساعت ۵ رسیدم مطب به آقای منشی گفتم ساعت ۶ وقت دارم با لبخند نگاه استفهامامیزی بهم انداخت گفتم استرسم بالا بود زودتر اومدم.
به مامان گفتم وقت دندانپزشکی دارم ترسیدم اگه بگم برای چی میخوام برم سنو، نگران بشه، فقط به دخترخالهام گفتم و ازش خواستم برام دعا کنه، دلگرمم کرد که هیچی نیست و خیالت راحت.
پینوشت: ساعت ۵/۲۰ صدام زدند و رفتم تو اتاق دکتر، خداروشکر استرسهام بیخود بود و دکتر گفت جای نگرانی نداره و همه چی نرماله. به خودم قول دادم دیگه اینقدر به خودم استرس ندهم و چکاپ سالیانه رو به موقع و روتین انجام بدهم.
دکتری که خیلی کارش خوب بود و من پیشش میرفتم واسه سنوگرافی، مهاجرت کرده بود، از این بابت خیلی ناراحت شدم این دکترم که امروز رفتم جزو دکترهای معروف مشهده و ایشونم گفت که قصد مهاجرت داره و من از صمیم قلبم از این موضوع ناراحت شدم، از اینکه متخصصین مهاجرت کنند و مجبور بشیم برای درمان به کشورهای دیگه بریم ترسیدم.
- ۰ نظر
- ۲۸ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۰۵
- ۴۱ نمایش