در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۳ ثبت شده است

چون تولدم تو آبانه و آبان تو پاییزه و به نظر من قشنگترین ماه سال، همیشه دوستش داشتم، امسال از روز اول آبان خدا شادی برام آورد.

همون روز اول آبان بود که حکم پست جدیدم زده شد اما چون علنی نشده بود  به کسی نگفتم و روز سوم آبان، انتصابم علنی شد و من با خوشحالی یک تصویر از اتوماسیون جدیدم برای همسر و پسرم فرستادم‌ که از دیدن شادی و ذوقشون، شادی خودم چندین برابر شد، بعد که اومدم خونه تصویر و به داداش بزرگه نشون دادم و برق شادی و خنده‌هاش هنوز قلبم و گرم می‌کنه بابت داشتن خانواده‌ای همراه...

۸ ابان تو جلسه بودم وقتی برگشتم دیدم چندین تماس بی‌پاسخ از پدرشوهرم دارم، کمی نگران شدم و با ایشون تماس گرفتم که گفتند کربلا میای؟ منم گفتم اره از خدامه و پدرشوهر گفت سه شنبه هفته اینده حرکته و گذرنامه‌ات و بفرست تا کاراش و بکنم... روز ۹ ابان پسرم‌ که اومد دیدم یک کیک دستشه با یک هدیه قشنگ، هدیه‌اش از این‌گرامافون‌ تزیینی ها که آهنگ پاپیون و‌ می‌زنه بود، چشمام قلبی شد چون این آهنگ اولین زنگ، اولین‌ گوشی بود که خریدم و خیلی دوستش داشتم.

روز ۱۰ آبان تولدم بود از قبل نهار رزرو کرده بودم و آقای همسر نهار و‌ گرفته بود آورده بود خونه، من که رسیدم با هم‌ نهار خوردیم‌ بعد هم آقای همسر، هدیه اش و داد که دو تا ژاکت خیلی قشنگ بود، چون سلیقه‌های متفاوتی داریم و لباس‌ها کاملا مطابق سلیقه‌ام‌ بود ازش پرسیدم‌چطور اینا رو انتخاب کردی که آقای همسر گفت رفتم از همون‌ مغازه‌ای که خودت لباس می‌خری خریدم، خوشحال شدم‌ که براش اهمیت داشته که لباس‌ها مطابق سلیقه خودم باشه و وقت گذاشته واسه خریدنش.

روز ۱۳ آبان ساعت ۱۳:۳۰ پرواز داشتیم به سمت نجف، اولین بار بود که سوار هواپیما می‌شدم و استرس زیادی داشتم نگران بودم که سقوط کنیم و دیگه بچه‌ها رو نبینم، کنار پنجره بودم و سعی کردم نگرانیم و با شگفتی که دارم می‌بینم کنترل کنم و وقتی از تو آسمون گنبد حرم امام علی رو دیدم خداروشکر کردم که قسمتم شد که بیام زیارت عتبات.

اونقدر سفر لذت‌بخشی بود که تا‌به‌حال چنین تجربه‌ای نداشتم، از هنگام شروع سفر نیت کردم ثواب این زیارت برای بابا باشه و همه جا بابا، با من بود. هر مکان زیارتی که رفتم اول از طرف بابا نماز خوندم و زیارت کردم.

من علاقه زیادی به حضرت علی (ع) دارم و همیشه نجف و بیشتر از کربلا دوست داشتم و تو این سفر هم، نجف خیلی حال و هوای خوبی برام داشت، اصلا احساس غربت نداشتم و البته اینقدر دوروبرم ایرانی زیاد بود که متعجب می‌شدم پس خود اهالی نجف کجان! هر جای حرم امام علی که می‌نشستم برام دنج بود و می‌تونستم راحت زیارت کنم. 

وارد کربلا که شدم دلم پر از غم شد، دلتنگ بچه‌ها می‌شدم و بی‌دلیل اشک می‌ریختم..پادرد پدرشوهرم در کربلا خیلی بدتر شده بود به نحوی که فقط یه بار همون اول اومدند زیارت و دفعه بعد با ویلچر بردیمشون و از این بابتم ناراحت بودم، با این وجود نمازی که نزدیک ضریح امام حسین خوندم و چندتا نماز که بین‌الحرمین خوندم خیلی حال و هوای خوبی داشت.

- روتین زندگی تو اونجا رو دوست داشتم. قبل نماز صبح می‌رفتیم حرم و تا ۷ می‌موندیم بعد می‌اومدیم هتل برای صبحانه و تا ساعت ۱۰ یک‌استراحتی می‌کردیم مجدد می‌رفتیم حرم تا بعد از نماز ظهر، باز برمی‌گشتیم نهار و کمی استراحت و می‌رفتیم حرم تا بعد نماز مغرب و عشاء ساعت ۸ برمی‌گشتیم شام و بعد از شام‌ باز می‌رفتیم حرم تا ساعت‌های ۱۲ نیمه ‌شب ( دائم در حال رفت و امد بودیم و گوشی و مشغله‌های زندگی هیچ جایگاهی نداشت)

تنها سختی این سفر، جز دلتنگی واسه بچه‌ها برای من خرید سوغاتی بود که چون اهل بلزار رفتن نیستم شب پنج‌شنبه‌ای که بعد از شام به جای حرم رفتیم بازار علقمه و کلی راه رفتیم و شبش از خستگی نتونستیم دعای کمیل و تو بین‌الحرمین باشیم خیلی ناراحت شدم و افسوس خوردم.

لیست سوغاتی‌ها: دهینه( حلوای عربی)، ساعت هوشمند، هل از نجف، غذاساز، لباس بچه، مهر و تسبیح، وی آر باکس، ماشین کنترلی از کربلا.

قرار بود برگشتمون با قطار باشه تا بتونیم برای زیارت کاظمین و سامرا هم برویم، کاظمین که رفتیم احساس می‌کردم تو حرم امام رضا هستم و هیچ حس غربتی نداشتم، وقتی به مرز ایران رسیدیم واقعا حس کردم وارد خونه شدم و گفتم آخیش وطنم پاره تنم ایران.

 

 

 

 

  • هستی ...