در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

خاطره ۹

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۳ ب.ظ

خیلی سال پیش بود..من دبیرستانی بودم سعی میکردم هرسال تولد امام رضا حرم باشم اون سال مادربزرگم که بیبی صداش میزدیم خونه ما بود من که آماده شدم برم حرم بیبی هم گفت منم باهات میام منم خوشحال که سبب خیر میشم و بیبی هم میتونه بیاد زیارت قبول کردم و راه افتادیم..(من جز مدرسه و حرم اونم فقط روز میلاد هیچ جا تنها نمیرفتم و این دو جا هم حتما با اتوبوس می رفتم و میاومدم) خوب رفتیم سر ایستگاه و منتظر اتوبوس شدیم اولین اتوبوس که اومد اینقدر شلوغ بود که حتی روی پله ها آدم ایستاده بود اگر تنها بودم حتما سوار میشدم اما بیبی حدود ۸۰ سال سن داشت و نمیتونست تو اتوبوس بایسته... دومین اتوبوس هم اومد و شلوغ اصلا انگار تمام مشهدیها داشتند می رفتند زیارت.. یهو یک تاکسی اومد و جلوی بیبی ترمز زد بیبی هم رفت سوار شد و داد زد بیا دختر...

من رفتم به بیبی گفتم الان اتوبوس میاد با اتوبوس بریم(هیچ پولی بابت تاکسی همراهم نیاورده بودم و به بیفکری خودم لعنت میفرستادم) بیبی گفت بیا دختر من که پا ندارم منتظر اتوبوس بشم.. با اکراه سوار شدم و شروع کردم به گشتن کیفم(فقط یک ۱۰۰ تومنی تو کیفم پیدا کردم و کرایه تاکسی برای دو نفر تا حرم حداقل ۵۰۰ میشد اون زمان)

چنان استرسی داشتم که نگو..تصمیم گرفتم پیاده بشیم گفتم آقای راننده نگه دارید(اندازه ۱۰۰ تومن اومده بود) بیبی گفت هنوز خیلی راهه تا حرم؛ منم گفتم بقیهاش و با اتوبوس بریم بیبی با تشر به من‌ گفت لازم نکرده تا حرم این آقا میبردمون. راننده هم خندید و گفت مادر اینا جوانند و پیاده هم تا حرم میروند و انتظار دارند شما هم پابهپاشون برید...حالا من ۱۰۰ تومن تو دستم بود و قلبم تند میزد که موقع پیاده شدن به راننده چی بگم هر میدونی یا چهارراهی هم که تاکسی نگه میداشت با التماس به بیبی میگفتم پیاده بشیم تا حرم راهی نمونده(به خیال خودم می خواستم ضرر کمتری به راننده بزنم) به هر حال راننده تا روبروی درب شیخ طوسی ما رو برد و من از میدون توحید به بعد فقط صلوات میفرستادم که خدا خودش کمکم کنه... موقع پیاده شدن با خجالت به راننده گفتم چقدر میشه و بنده خدا گفت ۱۰۰ تومن.

خدا بیبی رو بیامرزه.

 

 

  • هستی ...

نظرات (۱)

آخی....

خدا بیبی رو بیامرزه...

ما هم مشهد جا داریم.  از بعد مامان فقط یک بار اومدیم. الان خواهرم میخواد بره بذاره برای فروش.

اونجا تو خونمون یه بغچه رختخواب هست که هنوز بوی مامانمو میده.

خوش به سعادتون. التماس دعا :)

پاسخ:
حاجت روا باشید. انشاءالله رفتم حرم حتما شما و مادرتون و یاد میکنم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی