مادر بودن سخته
پارو زدن سخته مخصوصا اگر تنهایی پارو بزنی و خسته هم باشی..
خیلی وقتها فکر میکنم تنها دارم پارو میزنم تا زندگی رو جلو ببرم و وقتی خسته میشم پارو رو رها میکنم به امید اینکه یه نفر دیگه پارو بزنه...اما می بینم زندگی راکد شد قایقمون وایستاده و اگه بیشتر منتظر شم غرق میشه پس شروع میکنم باز به پارو زدن..
چند روز پیش پارو رو گذاشتم کنار به این ترتیب که در حد ضرورت حرف زدم، خسته که بودم بدون توجه به اینکه بقیه بیدارند رفتم و خوابیدم.. کارهای خونه رو رها کردم و فقط برای گرسنه نماندن بچه ها غذایی درست کردم..سفره ای نچیدم و کنارشون ننشستم واسه نهار و شام... ۳ روز به همین منوال گذشت و فضای خونه چنان غم انگیز بود که دلم برای بچه ها سوخت و برای خودم...با خودم فکر کردم تو این روزهایی که غم و غصه یهو مهمون خونه ها میشه..تو این روزهایی که نمیشه واسه آینده برنامه ریزی کرد...تو این روزهایی که محیط امن منحصر به خونه شده..باید حتما پارو بزنم با انرژی تر از گذشته مهم نیست بقیه چه میکنند لااقل من کارم و درست انجام بدهم..
مادرها حق ندارن خسته بشن...حق ندارن بی حوصله بشن...مادرها همیشه باید مادری کنند آخه چراغ خونه ان...
- ۹۹/۰۵/۱۵
- ۵۳ نمایش