در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

حسرت زیارت

چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۳۳ ب.ظ

به واسطه وبلاگ برخی از دوستان متوجه شدم یک چالش یا مسابقه با عنوان خاطره از پیاده روی اربعین داره برگزار میشه و کسانی فیض زیارت کربلا نصیبشان شده میان و خاطره هاشون و بیان می کنند. من کربلا قسمتم نشده و امسال هم به خاطر کرونا در هیچ مراسم روضه ای شرکت نکردم ممنونم از آقای میرزا مهدی که با این کارش چند باری دلم و برد به کربلا و چشمهام تر شد واسه امام حسین؛ اجرشون با خود آقا . هر بار که میام سراغ وبلاگ منتظرم ستاره اون وبلاگ و روشن ببینم و با خاطره های دوستان منم کربلایی بشم‌.

تا به حال کربلا قسمتم نشده....

سال ۷۸ واسه کنکور درس می خوندم محرم بود دبیر شیمی آقای محبی از بچه ها پرسید کی حاضره امسال کنکور قبول نشه به جاش بره زیارت امام حسین؟ همه بچه های کلاس که حدود ۱۶ نفر بودند دستاشون و بالا بردند به جز من .متعجب بودم که چطور حاضرن یکسال از عمرشون و تلف کنند و یکسال عقب بمونند؛ دوست صمیمی ام هم دستش و بالا برده بود بهش گفتم واقعا نسرین حاضری یکسال عقب بیفتی به جاش بری کربلا؟ گفت: معلومه من عاشق امام حسینم..اون سال من کنکور قبول شدم و دوستم قبول نشد(شایدم اون قبول شده بود!)

راه کربلا باز شد و خیلی ها راهی شدند اما من همیشه مشغول بودم زیارت کربلا اولویتم نبود یا درس  داشتم یا می گفتم الان اونجا خطرناکه یا بچه ها رو ببریم اذیت میشن یا پول نداشتم و یا هزار بهانه دیگه..

چندسال پیش شب شام غریبان رفتیم یه جا که شمع روشن کنیم به آقای همسر گفتم‌ نیت کن و بعد روشن کن نیت کرد یکی اینکه کربلا قسمتش بشه و یکی هم اینکه بتونه خادم امام رضا بشه..یکسال بود با همسر دنبال خرید خونه بودیم یا پولمان نمی رسید و یا اونهایی که پولمان می‌رسید و دوست نداشتیم با تعجب بهش گفتم حالا یه نیتم می‌کردی خونه بخریم بد نبود خندید و گفت خرید خونه جزو آرزوهام نیست من نیت کردم خونه ‌دار بشیم و شمع روشن‌کردیم سال بعد هر دو به خواسته هامون رسیده بودیم آقای همسر همانطور که دلش می‌خواست طلبیده شد و خوشا به سعادتش که آرزوش طلبیده شدن بود تو هر دو حرم...

پیارسال اربعین هر کدوم از همکارانم که از سفر برگشت از حال و هواشون پرسیدم همه با ذوق و شوق تعریف می کردند از امنیت از فراوانی نعمت از مهمان ‌داری عراقی ها از زائر حسین بودن و... خیلی از همکارانم با فرزندان کوچکشان راهی شدند و به سلامت برگشتند..با خودم تصمیم گرفتم سال بعد منم برم..

پارسال نزدیک های اربعین برادر همسر گفت بیاین باهم بریم خانوادگی و با یک گروه مطمئن هیچ هزینهای هم نداشت خیلی از افراد خانواده راهی شدند پدر و مادر همسرم، برادر و خانم برادر همسرم و خود آقای همسر و بابا تصمیم به رفتن گرفتند ولی من میگفتم امیدرضا اذیت میشه هنوز کوچیکه نمیشه دوتاییمون تنهایش بذاریم..دم رفتن آقای همسر بیمار شد و نتونست بره و من باعث شدم بابا هم راهی نشه به بابا گفتم کربلا ناامنه، محل اسکان ندارید! خسته میشید و..‌.

فکر می کردم همیشه فرصت هست..فکر می‌کردم بعد اربعین، بعد محرم و صفر تصمیم می گیریم و هوایی میریم، فکر می‌کردم چه اصراریه با وجود ناامنی و سرما و شلوغی بریم زیارت..

من همیشه امام علی رو طور دیگه ای دوست داشتم بیشتر از کربلا دلم می خواست برم نجف؛ یا قسمت نبود، یا همت نکردم، یا آرزو نبود که طلبیده نشدم...

الان دلم‌ می خواد برم زیارت، با تک تک خاطرات دلم پر کشید و چشمم تر شد اما ..

امام حسین میشه ازت بخواهم خودت آرزومندم کنی..میشه ازت بخوام شوق زیارت حرمت و تو دلم افزون کنی...میشه ازت بخواهم خودت من و بطلبی..

امروز موقع برگشتن از سرکار ناخودآگاه زمزمه می کردم.. حسرت زیارت جد تو مونده بر دلم..چی میشه اگه من و راهی کربلا کنی

 

  • هستی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی