بیمو امید ۳
یکی از معایب اینکه با خانواده ات تو یک ساختمان زندگی کنی اینه که نمیتونی غصههای و ازشون پنهان کنی و اونا هم با دیدن ناراحتیت غصه میخورند.
دیروز که قطعی متوجه شدم امیررضا، کرونا گرفته نمیتونستم جلوی گریهام و بگیرم و صدام از استرس میلرزید. داداشم از صبح تا ظهر ۵ بار با من تماس گرفت و هی دلداریم میداد که امیررضا جوونه و همه میگیرند و خوب میشن و ...آخرسرم بعدازظهری اومد و باهم رو تراس صحبت کردیم.
مامان برام گلگاوزبون درست کرد و طفلکی موقعی امیررضا رو برده بودم دکتر خونه رو جارو کشیده بود وقتی هم اومدم همه اش میگفت حواست به خودت باشه تو مریض میشی ها و...
امروز امیررضا میگه گلودردم بدتر شده و بقیه حالاتم مثل قبله یعنی بدن درد و سردرد و درد سینه.. بهش دیفن هیدرامین و دادم و باز خوابید از صبح هر یکساعت بیدارش کردم و بهش چای. آبمیوه. ویتامین سی دادم. از یه طرف میخوابه نگرانم که نکنه اکسیژن کم شده و احساس خوابآلودگی داره از طرفی خوب میگم هم بدنش نیاز به استراحت داره و هم دیفن هیدرامین خوابآوره...یعنی با یک جمله به خودم استرس میدهم و باز خودم و آروم میکنم.
خداروشکر این بازیهای کامپیوتری هست و گرنه امید و این روزها نمیدونستم چطور سرگرم کنم. از دیروز یک بازی جدید ایکسباکس واسش گذاشتم بازی میکنه و ذوق میکنه.
- ۰۰/۰۲/۱۰
- ۴۶ نمایش