چندی است که از خانهخرابان جهانم
امروز واکسن زدم. حق انتخابی نبود و تنها واکسن ارائه شده واکسن برکت بود.
موقعی که مامان واکسن میخواست بزنه بین برکت و سینورفام من بهشونپیشنهاد دادم سینورفام بزنند. حدس میزدم آزمایشات و تحقیقات بیشتری روش انجام شده. برای خودم زیاد حساسیت نداشتم و مثل بقیه همکارام به هر واکسنی که در اختیارمون قرار میدادند راضی بودم.
من آستانه تحمل دردم بالاست اما از صبح تا الان دستی که واکسن زدم درد میکنه البته غیرقابل تحمل نیست.
امروز تولد امیدرضاست. با توجه به شرایط روحی خانواده اصلا قصد جشنگرفتن براش و نداشتم اما اینقدر بچه واسه تولدش روزشماری میکرد که دلم نیومد و حالا میخوام فردا واسش تولد بگیرم به خودشم گفتم فردا تولدته.
خوب اینقدر وضعیت کرونا تو مشهد فاجعه باره که هیچ مهمونی دعوت نمیکنم اما بازم از الان خدا خدا میکنم فردا رو بتونم تاب بیارم و حفظ ظاهر کنم. چطور عکس تولد بگیریم و بابا کنارمون نباشه.
دیروز صبح یکی از همکارانم به دلیل کرونا فوت شدند. همگی تو اداره شوکه بودیم و من با هر مرگ بیمار کرونایی داغم تازه میشه؛ یاد چشمهای بابا تو روزهای آخر و فکر اینکه چقدر درد و استرس داشتند تو بیمارستان دلم و خون میکنه.
- ۰۰/۰۵/۱۲
- ۷۹ نمایش
تولدش مبارک باشه
تو رو خدادظاهر رو حفظ کن بچه طفلکیه
روح پدرت در آرامش هستی عزیزم
ببخشید من خیلی وقته بهت سر نزدم نمیومدم وبلاگ چک کنم کلا