دلداری کودکانه
معمولا اخر شب زودتر از بقیه ( منظورم ساعت ۱۲ نیمه شبه) میروم تو اتاق خواب و کمی گریه میکنم. دیشب به توصیه یکی از دخترخالههام پادکست تولستوی و مبل بنفش از کتابباز و گوش میکردم امید اومد داخل اتاق و تو تاریکی به من نگاه کرد بعد اومد روی تخت و کنارم دراز کشید.
-مامان این در مورد مردن حرف میزنه؟
صدا رو قطع کردم و گفتم آره عزیزم
-مامان وقتی قیامت بشه همه مردهها زنده میشن؟
اره
-بابایی هم زنده میشه؟
اره
-پس تو چرا ناراحتی؟
من که ناراحت نیستم.
-پس چرا گریه میکنی؟
به سختی و طوری که صدام عادی به گوش برسه گفتم شاید چون دلم تنگ شده واسه بابایی
یه صدا که معمولا موقع عصبانیت یا ناراحتی از خودش درمیاره درآورد و کنارم موند و باهم پادکست و گوش دادیم.
- ۰۰/۰۸/۰۹
- ۴۲ نمایش
خدابیامرزه. خدا بهتون صبر بده.