صد حیف که آن رفت
سه شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۲۷ ق.ظ
پارسال عیدفطر شد و من ابدا منتظرش نبودم، عید فطر شد و دلم شاد نشد، عید فطر شد و بابام برای همیشه از خونه رفت.
امروز عید فطره؛ روزی که برام یاداور آخرین صبحانه بابا، آخرین نگاهاش و همه اخرینهای دیگه است..چندروزه رنگم پریده، چند روزه میدونم عید فطر بشه دیگه بابا ندارم. و چقدر بد که روز عید برات تداعیکننده خاطرات وحشتناک باشه.
نمیتونم از صمیم قلب تبریک بگم، نمیتونم بگم صدشکر که این آمد و حتی دلم نخواست برم نماز عید. دلم صبحانه عیدفطر و نمیخواد. صبحانهای که بابا نونش و نگرفته باشه و کنار سفره نباشه.
به رسم تمام تعطیلیها راه افتادیم به سمت خونهباغ و تو مسیر گریه کردم، رفتم پیش بابا و گریه کردم و رسیدیم خونهباغ و گریهام به هقهق تبدیل شد.
- ۰۱/۰۲/۱۳
- ۵۱ نمایش