آروم بگیر
امروز صبح که بلند شدم تا برای رفتن به اداره اماده شم یهو یادم اومد که مامان قراره با دوستانش بروند باغ، و امید تنها تو خونه میمونه بنابراین تصمیم گرفتم مرخصی باشم و پیش امید بمونم. پس به رییس دفتر مدیر پیام دادم که نمیام و بعد رو تخت دراز کشیدم، پردهها کنار بود و بیرون دیده میشد هوای خیلی مطبوعی تو خونه جریان داشت در لحظه بودم و لذت بردم از آرامش خونه، سکوت، هوای مطبوع، چشمهام و بستم و نیمساعتی خوابیدم یه خواب راحت و بیدغدغه..از وقتی کارمند شدم هرشب که میخوابم به این فکر میکنم که فقط ۴ ساعت یا ۵ ساعت وقت برای خواب دارم و صبح که بیدار میشم با عجله اماده میشم که به سرویس برسم، ظهر با عجله میام خونه تا نهار بپزم و این روند هر روز تکرار میشه، اونقدرم به خودم سختگیرم که تا مجبور نباشم مرخصی نمیگیرم و امروز این مرخصی غیراجباری و دلبخواه خیلی بهم چسبید.
فقط حیف که بابا خونه نبود تا بروم پایین پیش مامان و بابا و باهم صبحانه بخوریم.
اردیبهشت بیتو برایم جهنم است
اردی جهنمی که همیشه پر از غم است
- ۰۱/۰۲/۱۹
- ۲۸ نمایش