دور باد آفت دورفلک از جان و تنش
شنبه, ۹ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۴ ق.ظ
الان امید و سوار سرویس مدرسه کردم و ازش خداحافظی کردم، ماشین که راه افتاد چشمهای مضطرب امید که به من نگاه میکرد اشکم و دراورد. اولین باری که بدون من سوار ماشین غریبه میشه، اولین باری که بدون من یا باباش داره جایی میره، قراره بره سرصف وایسته، بره تو کلاس، خودش چاشتش و بخوره و باز وسایلش و بذاره تو کیفش و قراره خودش گلیمش و بکشه بیرون، قراره ظهر خودش با سرویس برگرده.
تا ظهر که برگرده خونه دلم آشوبه دقیقا مثل روز اول مدرسه امیر.
برای آینده بچههامون، برای امید، برای آزادی..
- ۰۱/۰۷/۰۹
- ۶۹ نمایش
عزیزم
خدا نگهدارش باشه
-به امید وطنی بهتر برای بچه هامون