چشم انتظار هدیه
امید روزهای یکشنبه هنر و کاردستی داره و هر یکشنبه تا میرسم خونه با ذوق و شوق کاردستی که تو مدرسه درست کرده به من نشون میده و بعد تو خونه دوباره درست میکنه تا به من نحوه ساختنش و آموزش بده.
امروز که رسیدم خونه امید هیچ حرفی از کاردستی نزد! بهش گفتم امروز کاردستی درست نکردی؟ امید گفت: درست کردم ولی جمعه بهت نشون میدهم و وقتی نگاه متعجب من و دید گفت آخه جمعه روز مادره منم واسه تو درستش کردم یه چیزی هم روش نوشتم. بعدش هم گفت در کمد من و باز نکنی ها.
خوشحال شدم بابتش. بعد از چند دقیقه به همسر میگم واسه روز مادر چی بخریم( منظورم واسه مادرشوهره) و ایشون میگه مگه روز مادر شد! کی؟
بهش میگم امید میدونه شما نمیدونی! میگه آها پس واسه همین کاردستی رو میخواد جمعه بده!
برام جالبه که کل مکالمه من با امید در حالی صورت گرفته که همسر روی مبل نشسته بوده و من تو آشپزخونه در حال امادهسازی نهار و امید به باباش تزدیکتر بوده تا من اما آقای همسر هیچی از مکالمه ما نشنیده!
- ۰۱/۱۰/۱۸
- ۱۷ نمایش