در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

شیفت وسط

يكشنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۱۳ ق.ظ

موقعی که کلاس اول و دوم دبستان بودم به دلیل جمعیت زیاد و مدرسه کم، ماسه شیفته بودیم. شیفت صبح از ساعت ۷ تا ۱۰/۳۰ شیفت وسط ۱۰/۳۰ تا ۱۳/۳۰ شیفت ظهر از ۱۳/۳۰ تا ۱۷. شیفت وسط چون ساعتش کمتر بود مراسم صف نداشت و من عاشق اون هفته‌هایی بودم که شیفت وسط بودم. وقتی شیفت وسط بودم صبح دیرتر بیدار می‌شدم و نهار با خانواده بودم، بعدازظهر مال خودم بود و شبم نگرانی نداشتم که درسام مونده چون صبح وقت داشتم بخونم. کلاس سوم که شدم یک مدرسه بزرگ تو محدوده ما ساخته شد و همه دانش‌اموزان دبستان نرگس به مدرسه جدید منتقل شدند، مدرسه نوساز بود با کلاسهای بزرگ و نورگیر و یک حیاط درندشت. میزهای چهارنفرمون به دونفره تغییر پیدا کرد، تخته‌سیاه کلاس خیلی بزرگ‌ بود و همگی از مدرسه جدیدمون حظ می‌بردیم فقط من بودم که افسوس شیفت‌های وسط و می‌خوردم. مدرسه جدید اونقدر بزرگ بود که دیگه دوشیفته هم‌ نبودیم فقط شیفت صبح.

الان دلم هوای شیفت وسط و کرده، فکر می‌کردم تو زندگی هم یک‌ شیفت وسط هست که با خیال راحت تو یک‌ مسیر مشخص پیش می‌روی و از دستاوردهات لذت می‌بری...

شیفت صبح تموم شده من هر روز از اول وقت بلند شدم و تلاش کردم، الان تکلیف خیلی چیزها واسم مشخص شده، خانواده خوبی دارم، کار مشخصی دارم و خداروشکر از نظر مالی استقلال دارم شاید تو شیفت وسطم و فقط یادم شده باید لذتش و ببرم..

 

  • هستی ...

نظرات (۱)

هستی خانوم، یه مدته پست نمی‌ذاری. نگران بشیم یا خوبی؟

پاسخ:
سلام، خوبم نسرین جان. ممنونم که جویای حالم بودی.
چقدر تو خوبی خانم دکتر❤
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی