دغدعههای امید
۱- دیروز ظهر امید با ناراحتی دراز کشیده بود و تو گوشی باباسفنجی نگاه میکرد، و گفت از مدرسه متنفرم! بهش گفتم باز چی شده؟ گفت تو دیکته معلممون گفته دروغ وقتی دفترم و داده غلط گرفته و میگه دوغ درسته!
آقای همسر گفت حتما سروصدا بوده خوب نشنیدی میگه نه کلاس ساکت بود خودش گفت دروغ.
۲- دفترش و به باباش نشون میده و با دلخوری و عصبانیت میگه ببین چقدر تو کلاس مشق نوشتم( دو ورق کامل نوشته بود) باباش میگه آفرین. میگه آفرین نداره، دستم درد گرفت اینقدر معلممون گفت بنویسید!
۳- دارم ظرف میشورم که امید میگه مامان اگه دوست داری من تا کلاس دوازدهم برم مدرسه که هم پسرت باسواد بشه و هم تو خوشحال بشی فردا سیدی بازی بتمن در تیمارستان آرکام رو واسم بخر!
۴- وقتی آقای همسر میره دنبال امیر ، واسه امیر ماجرای دوغ و دروغ و تعریف میکنه، شب موقع چای خوردن امیر به امید میگه معلمت بهم زنگ زد و گفت دیکته امید ضعیفه و به جای دوغ نوشته دروغ:) امید با قیافه حقبه جانب و طلبکارانه به داداشش میگه آخه یک غلط میشه ضعیف!
۵- اولین دندونش افتاد و دیشب گذاشت زیر بالشش که فرشته مهربون واسش هدیه بیاره،( امیر یه سیدی بازی مرد عنکبوتی واسش خرید و گذاشت زیر بالشش)
۶- الان که تو مسیر برگشت به خونهام امید زنگ زد و با ذوق و شوق گفت که فرشته مهربون واسش سیدی بازی اورده و انگار واقعا وجود داره چون دندونشم برده! و پیشنهاد داد اسمش فرشته دندونی باشه.
- ۰۲/۰۲/۰۵
- ۵۰ نمایش
سر ماجرای فرشته، پرستش هنوز ب من میگه دروغگو