پیش آزمون ۲
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۳۲ ق.ظ
نزدیک اذان مغرب بود که خانوادگی حرم بودیم، امیر خیلی ساکت بود منم گذاشتم تو حال خودش باشه.
بعد از نماز منتظر اقای همسر بودیم که برگردیم خونه، امیر گفت: مامان این چندسال خیلی زحمت کشیدی، خیلی خرج کردی، ممنونم و بعدشم گفت خدا کنه بتونم رتبه خوبی بگیرم که جبرانش کرده باشم. گفتم فدای یه تار موت عزیزم. بهش گفتم اصلا نگران من نباش من کاملا از تو راضیم تو تلاشت و کردی بقیهاش توکل به خدا هر چی شد مهم نیست.
دلم برای امیرم غنج رفت، ای کاش میتونستم تمام استرسش و خودم تحمل کنم، ای کاش میشد به جاش کنکور بدهم، امشب استرسم از شبی که خودم کنکور داشتم بیشتره.
امیر از ساعت ۱۰ رفته که بخوابه ۱۱ بهش سر زدم هنوز خوابش نبرده بود، خدا کنه بتونه خوب بخوابه و بهترین خودش و سر جلسه پیاده کنه.
- ۰۲/۰۴/۱۴
- ۵۹ نمایش
انشالله خیره...