سلام جوانی
اداره بودم که امیر بهم زنگ زد، داشتم با تلفن اداره صحبت میکردم بنابراین فقط گفتم بعدا تماس میگیرم و قطع کردم.. پیامک داد که چیز مهمی نبود و حل شد.
رسیدم خونه، خواب بود. پیش مامان بودم که اومد پایین و گفت امروز کلاس نداشتم! بهش گفتم پس صبح کجا رفته بودی؟ با خوشحالی گفت: امتحان شهری قبول شدم.
خیلی خوشحال شدم و متوجه شدم صبح زنگ زده که خبر قبولیش و بده.
- چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که خودم امتحان شهری، قبول شدم و با هیجان برای خانواده ماوقع رو تعریف میکردم.
- با اینکه رانندگیش خوب بود چندبار رد شده بود و از این بابت خیلی ناراحت بود افسر ردش میکرد اما هیچ کلاس تمرینی براش نمینوشت، بهش گفته بودم شاید چونچهره ات بچه میزنه ردت میکنند، برای دفعه آخر ریش گذاشته بود که کلی بهش خندیدم آخه کم پشت بود و چهره زیباش و زشت کرده بود.
- میگفت دفعات قبل سرهنگی که امتحان میگرفت جوان و با تیپ اسپرت بود وبگو بخند و من هر دفعه مطمئن بودم قبولم اما یهو کاردکس و میدادند دستم، این دفعه یه آقا با چهره عبوس، با تسبیح تو دست و چهره حزبالهی بود دیگه گفتم حتما ردم میکنه و یکبار هم راهنما فراموش کردم اما بنده خدا نادیده گرفت و قبولم کرد.
- ۰۳/۰۱/۲۰
- ۴۲ نمایش