در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.
style="position:fixed;left:0px;top:0px;z-index:200;">

در جستجوی معنا

من انسانم و هیچ چیز انسانی برایم بیگانه نیست.

پاییز می‌رسد

يكشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۵۲ ق.ظ

باز پاییز اومد و خونه ما نظم خواهد گرفت.

اقای همسر از روز چهارشنبه به اتفاق پدر و مادرشون یه مسافرت کوتاه رفتند( پدرشوهرم مسافت طولانی نمی‌توانند رانندگی کنند و دوست داشتند به بهانه عروسی که دعوت بودند یه سر به زادگاهشون بزنند و از اقای همسر خواستند که همراهشون باشند )

روز اول مهر سالگرد ازدواجمون هست و من به همین دلیل و همچنین آغاز مدارس، همیشه این روز و مرخصی می‌گیرم. حالا امسال میلاد پیامبر که سالگرد عقدمونه مصادف شد با ۳۱ شهریور، به همسر گفتم دو روز مهم و نیستی و ایشون‌ گفتند جبران‌ می‌کنم البته دیگه مثل قبل منتظر سورپرایز و هدیه تو این روزها نیستم اما دلم می‌خواد یکم فرق کنه با روزهای دیگه.

پنج‌شنبه قرار بود با بچه‌ها بریم خرید لوازم تحریر و بعدش شام بریم بیرون که از بعدازظهر داداش بزرگه پسرش و اورد جای من که با امید بازی کنند و تا ۹/۳۰ خونه ما بود دیگه برنامه بیرون رفتنمون کنسل شد اما خوب به امید و پسردایی‌اش خوش گذشت. روز جمعه بهشون‌ گفتم ساعت ۴ حرکت می‌کنیم و اول لوازم تحریر بعد گشت و گذار، مامان و داداش کوچکه رو هم راضی کردم و با ما همراه شدند. ساعت ۵/۳۰ رسیدیم به لوازم التحریر مورد نظر، اول شهریور کیف و جامدادی و خریده بودم واسش که شده بود ۱۲۵۰ لوازم تحریر و طبق لیست معلمش تهیه کردم البته بعضی چیزها مثل کاغذرنگی و مقوا و قلمو رو اونجا نداشت که شد ۹۸۰ ( یه پلاستیک کوچک حاوی ۳ تا دفتر و چندتا مداد و تراش و پاک‌کن و ماژیک وایت‌برد و هایلایتر و آبرنگ و گواش) بعدش رفتیم یه کافی‌شاپ و ۴ تا ابمیوه و یک آیس‌پک سفارش دادیم که شد حدود ۴۰۰، به مامان‌ گفتم‌ بریم پارک قدم بزنیم تا وقت شام، قبول نکرد دیگه تصمیم گرفتیم برویم خونه داداش بزرگه و نی‌نی رو ببینیم و یک حالی ازشون بپرسیم بعد بریم شام.

با اینکه من به هیچ عنوان اشتها نداشتم و مامانم زیاد اهل فست‌فود نیست به خاطر دل بچه‌ها رفتیم پیتزا بخوریم که دوتا پیتزای دونفره با یک سیب‌‌زمینی و ۴ تا نوشابه شد ۱۰۳۰۰۰۰ تومان. ساعت ۱۰ هم خونه رسیدیم و من چای گذاشتم، داداش کوچکه اومد بالا و گفت یه فیلم باهم ببینیم و با تصمیم داداش و امیر، فیلم سگ‌های انباری تارانتینو  رو دیدیم(تارانتینو خشونت و به صورت طنز نشون می‌ده و فیلم‌هاش معمولا صحنه نداره و می‌شه خانوادگی دید، اما اینقدرحرف‌های رکیک به هم می‌زدند که من دائما سرم و به چای ریختن گرم‌ می‌کردم) موقع خواب امیر اومد و گفت امروز خیلی خوش گذشت از حرفش خوشحال شدم چون به من زیاد خوش نگذشته بود و فکر می‌کردم به بقیه هم خوش نگذشته.

روز شنبه رو به تمیز کردن خونه و شستن لباس و اماده‌ کردن وسایل مدرسه امید گذروندم، دوقسمت پایانی سریال better call saul و دیدم و ساعت ۱۰ امید و با تشر فرستادم بخوابه که تا ۱۲ خوابش نبرد.

روز اول مهر ساعت ۶:۴۵ امید و بیدار کردم و اماده‌اش کردم و دوتایی راهی مدرسه شدیم( یادم شد از زیر قرآن ردش کنم) با اینکه ترافیک بود به موقع رسیدیم بعدش هم اومدم خونه و صبحانه رو اماده کردم و با امیر صبحانه خوردیم، امیر که رفت دانشگاه، آقای همسر اومد و کلی شیرینی محلی اورده بود یک دستنبو هم داد به من که خوشحال شدم یادش بوده که من دستنبو دوست دارم( یار دستنبو به دستش بود و دستنبو به دستم داد و دستم بوی دستنبوی دست او گرفت) بعد هم‌ چون‌ کل شب و رانندگی کرده بود، خوابید.

رفتم‌ پیش مامان، و مامان‌ گفت نهار برای شما هم‌ گذاشتم، نمی‌خواد نهار درست کنی بنابراین تماس گرفتم برای هماهنگ کردن با سرویس مدرسه و راننده که خداروشکر همه‌ چی به خوبی پیش رفت. راننده سرویس که تلفنی باهاش صحبت کردم‌ گفت من شغلم این نیست چون رفت و امد نوه‌ام با منه با خودم گفتم‌ چندتا بچه دیگه رو هم برسونم و قرار گذاشتیم ظهر تو مدرسه با ایشون آشنا بشوم، تو مدرسه هر خانمی که سن و سالش و پوششش به مادربزرگ‌ها می‌خورد و می‌دیدم می‌رفتم و می‌پرسیدم شما خانم ... هستید و می‌گفتند نه! دیگه تماس گرفتم و دوروبر و نگاه می‌کردم‌ دیدم یه خانم با موهای هایلایت شده، آرایش صورت به صورت واضح با شلوار جین زاپ‌دار و مانتوی کوتاه جلوباز جوابم و داد و کل تصوراتم از مادربزرگ‌ها رو و فروریخت.

بعدازظهر که آقای همسر بیدار شدند، دستنبو رو دادند به امید و گفتند بابایی گفت بدهم به تو! باز خورد تو ذوقم که پس برای من نبوده، امیدم اونقدر از من پرسید توی این جه شکلیه و چه مزه‌ایه و اینقدر فشارش داد که خراب و لهیده شد.

 

 

 

  • هستی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی