از دردسرهای مادر بودن
امید کمخوراکه و یکی از دردسرهای من با رفتنش به مدرسه خوردن چاشتشه.
در جلسه آشنایی با معلم، قبل از شروع سال تحصیلی، معلمشونگفت به بچهها تو خونه صبحانه ندهید اینجا تو مدرسه، نیمساعت اول صبحانه میخوریم و من خیلی خوشحال شدم از این بابت.
حالا چند روزه که امید لب به چاشتش نمیزنه، فکر اینکه این بچه از صبح ساعت ۷/۳۰ که میره مدرسه تا ساعت ۱/۳۰ که به خونه برمیگرده هیچی نمیخوره کلی اذیتم میکنه. خودشم چون میدونه من از نخوردن چاشتش ناراحت میشم تا میرسه خونه به من زنگ میزنه و میگه ببخشید که چاشتم و نخوردم و هر روز بهانه میاره، مثلا دیروز میگفت چون هوا سرد بوده زنگ تفریح نداشتیم، صبحم دیر رسیدم به کلاس زمان چاشت تموم شده بوده! بهش میگم معلمت گفته بچهها آزادن هر وقت خواستند چاشت بخورند میگه اخه وقت نمیشد تکالیفم و بنویسم!
امروز میگه ترسیدم در چاشتم و باز کنم و آروین ازم چنگ بزنه!
از اول سال تحصیلی در مورد چاشت خوردنش درگیرم اما دیگه اینکه به هیچی لب نزنه نوبره.
- امید خیلی به تغییرات بدنش حساسه و براش قبلا توضیح دادم که اگه صبحانه نخوره اسید معده به معدهاش آسیب میزنه و امروزم با عصبانیت موضوع رو تکرار کردن و بهش گفتم از فردا ۶ صبح بیدارت میکنم صبحانه بخوری بعد بروی مدرسه آخه چاشت نمیخوری و معدهات سوراخ میشه.
به حال مادرانی که بچهاشون بدون دردسر غذا میخورند غبطه میخورم.
- ۱ نظر
- ۰۴ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۱۳
- ۲۶ نمایش