بابا همیشه دوست داشت من ماشین بخرم، شهریور ۹۹ که رفتم طلا خریدم کلی ازم ناراحت شد و گفت باید ماشین ثبتنام میکردی و من هیچ منطقی در این کار نمیدیدم به بابا هم میگفتم بابا جون من که با سرویس میروم اداره و میام یه ماشینم داریم پس چرا هزینه کنم و ماشین بخرم! دوتا ماشین واسه یه خانواده ۴ نفره اسرافه و...از پارسال متوجه شدم که ماشین شخصی واسه خودم رفاه زندگی رو بالا میبره ضمنا مامان خیلی وقتها جایی میخواد بره که اگه من ماشین داشته باشم راحتتره و لازم نیست دائم داداشها از سرکارشون بیان مامان و ببرن و برگردن پس تصمیم گرفتم ماشین بخرم و البته با توجه به تورم و گرونی زیاد ماشین، سخت بود هنوز در مورد تصمیمم حرفی نزده بودم که همکارم بهم خبر داد فروش فوقالعاده و بدون قرعهکشی سایپا شروع شده و من تیرماه ۱۴۰۱ ساینا ثبتنام کردم و قرار تحویل بهمن بود. از همون موقع ثبتنام نگران موقعی بودم که دعوتنامه صادر میشه و باید قسط دوم مبلغ ماشین و داد و چون موقع ثبتنام قیمت نهایی رو قیمت روز کارخانه اعلام کرده بودند دقیق نمیدونستم چقدر باید بپردازم و فکر میکردم باید برای قسط دوم طلاهام و بفروشم( با اینکه کلا اهل زیورالات نیستم این سرویس طلا رو دوست دارم، تنهایی رفتم خریدمش و کلی بابتش استرس کشیدم اما دقیقا همون مدلیه که میپسندم و دلم میخواد داشته باشمش) از تیرماه تا بهمن به معنی تمام صرفه جویی کردم حتی یک ریال خرج اضافه نکردم و تا حقوقم میومد می ریختم تو حساب دیگه واسه پسانداز، اندازه ۲ ماه هم مرخصی ذخیره داشتم که نامه زدم و مبلغ معادلش و گرفتم و منتظر دعوتنامه پرداخت بودم، ۲۹ بهمن ماه پیامک پرداخت دعوتنامه اومد وقتی با ترس و لرز وارد سایت شدم دیدم مبلغ از اون چیزی که من فکر میکردم کمتره و کلی خوشحال شدم، دیگه ۲۰ تومن داداش بزرگه بهم قرض داد و ۱۰ تومن هم از همسر گرفتم و نیازی به فروش طلا نشد.
۳۰ بهمن پول و پرداخت کردم و نوشته شده بود تا ۳۰ روز اینده ماشین تحویل داده میشه و من منتظر بودم که اسفند ماشین و تحویل بگیرم روز ۲۴ اسفند پیامک اومد با این مضمون که اگه میخواهید ماشینتون به فلان مدل تغییر کنه وارد سایت بشید و دعوتنامه جدید و پرداخت کنید که خوب من نمیخواستم و اقدامی نکردم بعد یکساعت پیام اومد تا ۲۵ وقت دارید دعوتنامه رو پرداخت کنید و گرنه عواقبش پای خودتون!! زنگ زدم نمایندگی و گفتند اجباریه و تمام مدلهای ساینا به این مدل که یک آپشن اضافه داره تغییر کرده و باید حدود ۵۰۰ پرداخت کنیم خوب بازم خداروشکر کردم که لااقل مبلغ کمیه و پرداخت کردم و نمایندگی گفت تا یکماه دیگه ماشین و تحویل میدهند.(احساس بدی بهم دست داده بود اینکه هیچ اختیاری ندارم و ناگزیر هر چی بگن باید عمل کنم و منتظر بمونم؛ اینکه شاید به تعهداتشون عمل نکنند و کسی هم پاسخگو نیست و..)
با اینکه اسفند پرکارترین ماه ساله واسه ما و از طرفی کارهای خونه تکونی و خرید واسه بچهها هم هست رفتم و دو جلسه کلاس رانندگی مهارتی ثبتنام کردم و دیگه کارهام طوری شده بود که از ۷ اسفند تا روز 29 اسفند از ساعت ۶ که از خونه میرفتم بیرون تا ۸ شب کار داشتم و وقتی کارهام و انجام میدادم خسته و هلاک بودم.
پنجم فروردین تو سایت پیگیری محصولات سایپا، وارد شدم تا ببینم تحویل ماشین کی هست که دیدم پیام میاد که با مشخصات شما ثبتنانی صورت نگرفته، قلبم اومد تو دهنم که یعنی چی؟! با خودم گفتم شاید سایتش مشکل داره. روز ششمفروردین از اداره زنگ زدم به نمایندگی و مشکل و گفتم اونا هم کد ملی من و گرفتن و گفتند شاید نمایندگی دیگه ثبتنام کردید و با مشخصات شما چیزی اینجا ثبت نیست! خیلی نگران شدم و بعد از اداره به سرعت رفتم خونه و برگه قرارداد و برداشتم و حضوری رفتم نمایندگی، وقتی مشکل و گفتم خانمی که اونجا بود بهمگفت هیچ مشکلی نیست تهران تا ۱۵ تعطیله و سایت بروزرسانی نشده! بهش گفتم آخه هیچ مشخصاتی از من تو سایت نیست در صورتی که قبلا بوده و ایشون بازمگفت مشکلی نیست و برو ۱۵ فروردین بیا.
من با اینکه از تمام مراحل ثبتنام و واریزیها پرینت گرفته بودم بازم نگران بودم که شاید مشکلی پیش بیاد و کلی دوندگی لازم داشته باشه اما کاری ازم برنمیومد و برگشتم خونه.
امروز و فردا رو مرخصی گرفتم تا با ۱۲ و ۱۳ یک ۵ روزی خونه باشم و مزه تعطیلات و حس کنم، داشتم از سکوت خونه لذت میبردم و در حال گردگیری بودم که از نمایندگی تماس گرفتند و گفتند برای تحویل گرفتن ماشین مراجعه کنید خیلی خوشحال شدم بالا و پایین میپریدم از خوشحالی و امیر و امید و بغل کردم و بوسیدم به آقای همسر که با صدای من از خواب بیدار شده بود گفتم بیا با هم بریم ساینا رو تحویل بگیریم که ایشون گفت تا صبح بیدار بودم و خیلی خستهام بذار ۲ ساعت دیگه! و من که اصلا نمیتونستم صبر کنم رفتم پیش مامان دیدم داداش کوچکه نیست، امیر گفت مامان بیا با هم بریم که گفتم عزیزم من میترسم بزنم به جایی، تازه دارم بعد ۲۰ سال رانندگی میکنم... با اه به امیر گفتم اگه بابا بود حتما با او میرفتم یهو دلم خواشت با داداش وسطی بروم بیشترین شباهت و به بابا داره چه از نظر ظاهری و چه اخلاقی. اومدم سمت گوشیم بهش زنگ بزنم که زنگ در خونه رو زدند و دیدم داداش وسطی پشت دره از پشت ایفون بهش گفتم نیا بالا کارت دارم و سریع رفتم پایین، از قیافهاش معلوم بود خسته است تا من و دید گفت کجا میخواهی بری که برسونمت گفتم با هم بریم ماشین و تحویل بگیریم خیلی خوشحال شد و پیاده راه افتادیم به سمت نمایندگی..
اونجا وقتی سوییچ و تحویل دادند خانمه گفت شیرینی ما رو بدهید یا نقدی یا کارت بکشید! بعد گفت ۳ نفریم و ۵۰۰ کارت کشید بابت شیرینی!( اونجا هیجان داشتم اما بعدش از اینکه به زور ازم شیرینی گرفته بود ناراحت شدم و رفتم تو سایت و اعتراضم و نوشتم)
تو راه برگشت به خونه با ساینا، داداش کوچکه رو دیدیم و براش دست تکون دادیم اونم با خوشحالی اومد به سمت خونه، مامان و بچه ها اومدن پایین و ماشین و نگاه کردند و تبریک گفتند. داداش بزرگه هم دم افطار اومد و باز رفتم پایین و با هم ماشین و دیدیم و کیف کردیم.
جای بابا خیلی خالی بود خیلی.