خندههام و با خودت بردی
امروز با خودم فکر میکردم داغ و داغدار شدن چه کلمه مناسبیه برای از دست دادن عزیزانت. من پارسال عمویم و به خاطر کرونا از دست دادم خیلی ناراحت شدم و به هر مناسبتی که یاد ایشون میافتادم اشکم سرازیر میشد اما داغدار نبودم داغدیده نشده بودم و چه اشتباه فکر میکردم که با خانواده عمویم همدردم.
از وقتی بابا رفته و داغدار شدم همه لحظاتم با غمی عمیق عجین شده انگار واقعا یه داغ گذاشتند روی قلبم که به هیچ عنوان فراموشیش امکانپذیر نیست داغدارم کردند به طوری که حتی در خواب هم سوزش قلبم و متوجه میشم.
جای خالیش چنان تمام لحظاتم و پر کرده که ذهنم جز بابا به هیچی نمیتونه فکر کنه. از پلهها که میام پایبن به سمت خونه مامان، به پشت درب نگاه میکنم و قلبم فشرده میشه از نبود کفشهای بابا ، دلم میخواد درب و باز کنم و مثل همیشه بگم بابا سلام ، خونه مامان که هستم به مبلی نگاه میکنم که بابا عادت داشت روی اون بشینه و ... دلم برای صداش خیلی تنگ شده.
کاش بودی.
- ۰ نظر
- ۲۴ آذر ۰۰ ، ۲۲:۰۱
- ۴۴ نمایش