تمام هفته پیش منتظر اعلام نتیجه کنکور بودم و تا میرسیدم خونه میدیدم امیر پکر و ناراحته ازش میپرسیدم نتایج اومد و اونم میگفت نه( نگران بودم در همان ساعاتی که من تو محل کار، سایت و چک نکردم اومده باشه)
روز چهارشنبه اعلام شد که شنبه ۱۵ مهرماه نتیجه اعلام میشه، پنج شنبه شب خیلی خسته بودم و ساعت ۱۲ شب خوابیدم گویا حدود ساعت ۱ اعلام شده که تا دقایقی دیگر نتایج در سایت سامانه سنجش اعلام میشود امیر طفلک تا صبح بیدار بوده و بالاخره ساعت ۸ صبح نتیجه اعلام شده.
من پنجشنبه شب تا صبح خواب اعلام نتایج و میدیدم و تو خواب استرس زیادی داشتم به نحوی که یه بار از خواب پریدم و با خودم گفتم برم یه نگاه بکنم ببینم نتیجه اومده یا نه، باز با خودم فکر کردم که بهتره با امیر سایت و نگاه کنم و بذارم بچه بخوابه شاید نتیجه واسش ناراحتکننده باشه، در صورتی که همون لحظه امیر بیدار و با دوستاش منتظر اعلام نتایج بوده.
ساعت ۸ صبح، امیر هیجانزده صدام زد مامان و من به سرعت بلند شدم، امیر با هیجان و خوشحالی زیاد، بهت زده گفت فردوسی قبول شدم.
از خوشحالی بالا و پایین میپریدیم، همدیگه رو بغل کردیم و من بوسیدمش بارها، خداروشکر کردم بابت اینکه امیر بعد از چندماه داره بلند بلند میخنده و خوشحالی میکنه، خداروشکر کردم بابت اینکه پسرم کنار خانواده میمونه و لازم نیست غربت خوابگاه و تحمل کنه، خداروشکر کردم که با دوستاش در یک دانشگاه و یک دانشکده درس میخونند و خداروشکر کردم که پسرم تو همون محیطی قراره درس بخونه و تجربههای جدیدی کسب کنه و به دنیای جوانی وارد بشه که من تجربهاش کردم و برام دلنشین و مملو از خاطرات شیرین بوده.
- موقع صبحانه، امیر یه خاطره از بابا گفت که اه کشیدیم از نبودنش و چشمهای دوتاییمون تر شد، اگه بود حتما خیلی خیلی خوشحال میشد و با ما بالا و پایین میپرید بعدشم میگفت باید دکتری میخوندی پسرجان.
- ۵ نظر
- ۱۵ مهر ۰۲ ، ۰۷:۴۱
- ۸۲ نمایش