سفرت بخیر
پسرعمو اومده بود واسه خداحافظی، چهارشنبه قراره مهاجرت کنه به سمت کانادا..
مامان خیلی ناراحت شد ( مامانم بچه های عموهایم و خیلی دوست داره و این پسرعمویم چون همسن داداش وسطی هست تو بچگی خیلی خونه ما میموند و همگیمون بهش علاقه داریم)
تو اون دوساعتی که خونه مامان بود کلی خندیدیم(با دخترعموها و پسرعموها، خیلی نقاط مشترکی داریم که تا دورهم جمع میشیم صدای خندههامون بلند میشه) خداحافظی کرد و رفت.
دلم گرفت، انگار با هر رفتنی یه تیکه از خوشیهامون کم میشه.
- ۰ نظر
- ۲۶ آذر ۰۲ ، ۱۸:۰۹
- ۳۶ نمایش