اسفند زودگذر
واای همیشه اسفندماه فشار کاری خیلی زیاده ولی امسال دیگه اینقدر کارهام زیاده که تحمل استرسش از توانم خارج شده، هر روز دلم میخواهد گریه کنم..
از طرفی دلم میخواهد چندروز تا شب سرکار بمونم و کارهام و سروسامان بدهم از طرفی خونهتکونی مونده...
این روزها دلم میخواهد عصرها برم پیادهروی اما هم خسته ام هم اینقدر خونه به هم ریخته است که با خودم میگم چطوری این خونه رو تا عید سروسامان بدهم..
واسه بچهها هم خرید نکردم، امیررضا که میگه چیزی لازم ندارم و چون عیددیدنی نمیریم پس لازم نیست لباس بگیرید! البته خودم قصد دارم یه دست لباس تو خونهای واسش بگیرم روز عید لباس نو بپوشه..
امیدم که باید واسش لباس بخرم اخه بچه خیلی ذوق عید و داره و هر روز از من میپرسه چقدر مونده تا عید( خداروشکر امید باعث میشه منم واسه عید سر ذوق بیام؛ وگرنه امسال شاید بیخیال خونه تکونی میشدم)
کارهای خونه تکونی رو تقسیم بندی کردم؛ همسر تقریبا کارهاش و انجام داده. امیررضا معمولا موکول میکنه به روز آخر، اما امسال قول داده از هفته دیگه کارهاش و بکنه...اما خودم هر روز فقط به لیست کارها نگاه میکنم..فقط داخل کمدها و کابینتها رو تمیز کردم و ظاهر خونه الان افتضاحه..
امیدوارم دوروز تعطیلی آخر هفته بتونم کارهای خونه رو سامون بدهم و دیگه تا لحطه سال تحویل در حال تمیز کردن خونه نباشم.
- ۲ نظر
- ۱۹ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۴۳
- ۶۰ نمایش