دلتنگی مدام
از وقتی بابا رفته و یه آدم داغدیده شدم خیلی باید حواسم به خودم باشه؛ هر تلنگری و هر چیزی که شاید برای بقیه بیربط به نظر برسه من و به گریه میاندازه و ساعتها افسرده هستم و بعد باید خودم و از چشم مامان و داداشها و بچهها دور نگه دارم تا متوجه چشمهای ورمکرده من نشوند. بنابراین چندوقته من موسیقی گوش ندادم اخه هر اهنگی میتونه من و آوار کنه، اگه آهنگ غمگین باشه و مرتبط به غم و جدایی و مرگ و پدر و رفتن که دلیلش مشخصه اگه کردی باشه بدتر چون بابام آهنگ کردی دوست داشت و چون بابا روز عید فطر حالش بدتر شد و از خونه رفت تمام آهنگهایی که اون روز پخش شد من و پرت میکنه به همون روز و اون حال و هوای وحشتناک خودم و خانوادهام.
وقتی تو تیوی دعای فرج پخش میشه و بیمارستان و بیمار کرونایی نشون میده و یا حتی وقتی حرف از اتمام کرونا و کمشدن آمار مرگ و میر میزنند من اشکم روانه میشه. وقتی حرف از سختی مرگ با خفگی میشه به خودم احساس خفگی دست میده و وقتی برخی افراد ضد واکسن میگن کرونایی وجود نداره و این فقط تلقینه و استرس باعث مرگ میشه گریه میکنم.
دلم برای عمویم خیلی تنگ شده؛ دلم میخواد برم ببینمش و بغلش کنم تا یکم گرمای وجود بابا رو از عمو بگیرم، دلم میخواد حرف بزنه و من به چشماش که شبیه باباست خیره بشم و به صداش که با همون آهنگ بابا حرف میزنه گوش بدهم اما میترسم طاقت نیارم و از دلتنگی من عمو هم دلتنگتر بشه...
انگار به تنهایی از پس این بحران برنمیام، دارم به رفتن پیش مشاور فکر میکنم.
- ۴ نظر
- ۲۸ دی ۰۰ ، ۰۰:۲۴
- ۸۶ نمایش