غریبه مهربان
امروز داشتم میومدم خونه که از دفتر مدیر تماس گرفتند که برگردم و جناب مدیر با من کار دارند، خوب خیابونهای منتهی به محل کار من جزو پرترافیکترین خیابونهای شهره با اینکه دو ایستگاه دور شده بودم اما ۲۰ دقیقه طول کشید تا برگشتم خوب اگه پست قبل و خونده باشید صحبت با مدیر باعث شد حسابی ذهنم درگیر شه و خستگیم دوچندان؛ بعد از پایان جلسه سوار بیآرتی شدم که خودم و به خونه برسونم هنوز اتوبوس حرکت نکرده بود که یه دخترخانم با جثه ظریف و با یک کوله بزرگ و سنگین اومد کنارم نشست! خوب از سال ۹۸ تا حالا من تو اتوبوس کنار کسی ننشستم و اگه کسی هم میومد کنارم ازشون میخواستم به خاطر رعایت فاصله جاشون و تغییر بدهند و اگر صندلی دیگهای نبود خودم بلند میشدم و ترجیحم این بود که نزدیک درب بایستم تا کنار کسی بشینم. اما امروز تا اومدم به دخترخانم بگم جاش و تغییر بده دیدم چه چشمان درخشانی داره یاد کسی افتادم و سرم و گردوندم سمت پنجره یهو با صدای بفرمایید گفتنش به خودم اومدم بهش نگاه کردم دیدم یک دنات مدل پیراشکی دستشه و داره بهم تعارف میکنه گفتم نوش جان و دوباره به بیرون نگاه کردم بعد از چند دقیقه خم شد و کولهاش و باز کرد این دفعه یه پلاستیک پر شکلات آورد بیرون و بهم تعارف کرد ازش تشکر کردم و گفتم نمیخورم اما باز اصرار کرد و من به دونه برداشتم.(کلا معاشرت با غریبهها رو یادم شده بود و مهربونیش بهم حس خیلی خوبی داد)
این دفعه از کولهاش یه سررسید برداشت و از صفحاتش عکس میگرفت بهش دقت کردم نکنه اون غریبه آشنایی باشه که دلم میخواد ببینمش، هیچ نشانه جغدی همراه نداشت و دستخطش هم فرق داشت. میخواستم ازش بپرسم مسافری؟ اهل کجایی؟ و باهاش خداحافظی کنم اما هیچ کدوم از این کارها رو نکردم اخه حواسم به کفش و مانتو و کولهاش پرت شده بود.
- ۲ نظر
- ۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۰:۴۸
- ۷۴ نمایش