اخ جون قیامت
امیدرضا: کاش بابایی به ما زنگ میزدم.
من: اهم
امیدرضا: کاش موبایلش و با خودش میبرد.
آقای همسر: دلت برای بابایی تنگ شده؟
امیدرضا: آره خیلی
امیدرضا: مامان ما کی میمیریم؟
من: وقتی پیر بشیم.
امیدرضا: من بزرگ شم، با دختر یخی ازدواج کنم، بچه دار شم، بچههام بزرگ شن، بعد مریض شم بمیرم.
من: آره وقتی خیلی خیلی پیر شدی.
امیدرضا: آخ جون اون موقع دیگه قیامت میشه.
- ۰ نظر
- ۳۰ تیر ۰۰ ، ۱۰:۳۶
- ۵۵ نمایش